فرشاد شیرزادی‌ - خبرنگار: در ایستگاه بدون سرپناه و سکو ایستاده است. دستگاه کارتخوانش هم کنار پیاده‌روست و معلوم نیست چگونه در زمان بارش باران و برف از خیس شدن در امان می‌ماند.

ايستگاه

ته ریشی دارد و چهره‌اش آفتاب سوخته است. می‌گوید: «اگر می‌خواهی چیزی بنویسی، بنویس که حق و حقوق ما را زودتر بپردازند. سکو و سرپناه پیشکش!» این داستان ایستگاه «مخبر به آزادی» در خیابان خاوران است. گزارش ما را درباره این ایستگاه اتوبوس‌های تندرو بخوانید.  

  • ایستگاه «سلیمانیه» کجاست؟  

از ابتدای ایستگاه «سلیمانیه» دنبال ایستگاه مخبر به آزادی می‌گردیم. یکی از دوستان خبرنگارمان آمار این ایستگاه را در اختیارمان قرار داده است. همین قدر می‌دانیم که این وضع مدتی است در خیابان خاوران برای این ایستگاه حاکم است. از ایستگاه سلیمانیه دور می‌زنیم و به طرف میدان خراسان می‌رویم. اما خبری از ایستگاه مورد نظر نیست. همه ایستگاه‌ها ظاهراً سکو و سرپناه دارند. دست آخر به کمک یکی از اهالی به سمت ایستگاه سلیمانیه برمی‌گردیم و آن سوی خیابان یک ایستگاه می‌بینیم که نه تابلو دارد و نه سکو و سرپناهی در آنجا دیده می‌شود. مردم اما جمع شده‌اند و منتظر رسیدن اتوبوس تندرو در خط مورد نظر هستند.  

  • ۴ سال آزگار

چهره آفتاب سوخته و ظاهری ژولیده دارد. متصدی ایستگاه می‌گوید: «حدود ۴ سال است که این وضع به‌صورت موقت در اینجا حاکم است. ۴ سال است که به ما گفته‌اند که در این ایستگاه بایست و کارت سفر مسافران را بررسی کن. اما این وضع به دلیل اجرای طرح فاضلاب شهری ادامه‌دار شده و پروژه فاضلاب شهری هم هنوز به پایان نرسیده است.» با دست به آن سوی ایستگاه اشاره می‌کند. چند نیوجرسی دیده می‌شود که خیابان را بند آورده و مانع عبور و مرور راحت اتوبوس‌ها در این خیابان می‌شود.  

  • سقف کجاست؟  

به او می‌گوییم: «اگر می‌خواهی می‌توانیم عکست را در روزنامه چاپ کنیم تا به وضع و حال این ایستگاه رسیدگی شود.» به سقف طاق ضربی که متعلق به یکی از مغازه‌های کنار پیاده‌رو است اشاره می‌کند و می‌گوید: «سقف از این بهتر کجا می‌توان سراغ داشت؟ اگر می‌خواهید چیزی بنویسید و عکسم را چاپ کنید بنویسید که در این چند ماه اخیر حق و حقوقم را درست و حسابی نپرداخته‌اند.» سکوی سیمانی روی پل را نشانمان می‌دهد و می‌گوید: «از این سکو بهتر می‌خواهید؟ این هم خودش نوعی سکو است! ‌» نمی‌دانیم که این حرفش جدی است یا چاشنی‌ای از طنز به همراه دارد. اما قدر مسلم باید مشکل این ایستگاه اتوبوس تندرو هرچه سریع‌تر حل شود.  

  • اینجا ایستگاه است

به یکی از مسافران همین خط برمی‌خوریم. میانسال است و موهایش به سپیدی می‌زند. می‌گوید: «۳۰ سال در ترمینال جنوب و در تعاونی ۶ کار کرده‌ام. من راننده بوده‌ام و خودم از این وضع شکایت دارم. مسافر گذری نیستم و می‌دانم که اینجا ایستگاه است. هر بار هم که به ایستگاه می‌آیم کارتم را روی دستگاه کارتخوان کنار پیاده‌رو می‌کشم و سوار اتوبوس می‌شوم. اما هرچه ما تا به حال در خاوران دیده‌ایم، همین وضع بوده است. به قول قدیمی‌های تهران یک آفتابه ندیده‌ایم که دسته داشته باشد! به نظرم به قول بچه‌های پای خط باید بیخیالی طی کرد و همه چیز را عجالتاً به فراموشی سپرد. بعضی چیزها هیچ‌وقت درست نمی‌شود!  

  • ایستگاه بدون تابلو

ایستگاه «مخبر به آزادی» حتی تابلو هم ندارد. هیچ جای ایستگاه حتی پلاکی نصب نشده که مقصد و مبدأ را مشخص کند. مردم روی پل جوی آب می‌ایستند و منتظرند تا اتوبوس بیاید. متصدی ایستگاه با مسافران سر و کله می‌زند تا کارتشان را سر ایستگاه، پیش از سوار شدن به اتوبوس، روی دستگاه کارتخوان گوشه پیاده‌رو بکشند. می‌گوید: «شیفت و آف ما ۹ ساعت به ۹ ساعت است. امروز از ساعت ۱۰ پای ایستگاه اتوبوس هستم. لطفاً نام مرا جایی ننویس. ممکن است مرا بازخواست کنند که چرا با شما حرف زده‌ام.» با زبان خودش می‌گوید: «اگر حرف بزنم ممکن است دردسر درست شود. بگویند چرا بدون هماهنگی صحبت کرده‌ام.» به او قوت قلب می‌دهیم که‌کاری به کارش ندارند اما باز هم نگران است تا اطلاعات بیشتری در اختیارمان بگذارد. از ما می‌خواهد که کارت خبرنگاری‌مان را نشانش بدهیم. این کار را هم می‌کنیم اما نطقش باز نمی‌شود و همچنان حرف نمی‌زند.  

  • خداحافظی با  متصدی ایستگاه

باید با او خداحافظی کنیم؛ متصدی ایستگاهی که نه سر پناه دارد و نه سکو. تصویر او همچنان در ذهنمان زنده است. تصویری که تنها، به همراه دستگاه کارتخوانش کنار پیاده‌رو کز کرده و مسافران ایستگاه اتوبوس را می‌پاید. دست آخر می‌گوید: «همین چند وقت پیش مانند بدبخت بیچاره‌ها انگشت زدم که حق و حقوقی نسبت به شرکت پیمانی‌ای که با من قرارداد بسته‌اند ندارم. اگر یک کلام حرف بزنم وضع از این هم بدتر خواهد شد.»

خداحافظی ما تلخ و غمگینانه است. مسافران همچنان با او سر و کله می‌زنند. یکی می‌گوید: «اگر کارت بکشیم و اتوبوس نیاید، چه؟ ‌» منصور موظف است که به آنها توضیح دهد که در هر حال اتوبوس می‌آید. کارتشان را می‌گیرد. در کنار پیاده‌رو روی دستگاه کارتخوان می‌کشد و اغلب قریب به اتفاقشان از حرفش تبعیت می‌کنند.

کد خبر 425294

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha